-
ازدواج
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 00:29
ازدواج روزی از میلتون ؛ شاعر معروف انگلیسی پرسیدند :چرا ولیعهد انگلستان می تواند در چهارده سالگی بر تخت سلطنت بنشیند و سلطنت کند ؛ اما تا هیجده سال نداشته باشد نمی تواند ازدواج کند ؟؟ گفت : بخاطر اینکه اداره کردن یک مملکت از اداره کردن یک زن بمراتب آسان تر است !!! بهاء الواعظین می نویسد : در ابتدای مشروطه ؛ بخانه ای...
-
lost control
چهارشنبه 27 مردادماه سال 1389 00:05
Life has betrayed me once again زندگی یک بار دیگر به من خیانت کرد, I accept some things will never change. من می پذیرم که بعضی چیز ها هرگز تغیر نمی کنند I've let your tiny minds magnify my agony, من به قلب کوچکت اجازه می دم که عذاب من را بزرگتر کنه and it's left me with a chem'cal dependency for sanity. Yes, I am...
-
چشمای پر حسادت زمونه
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 23:10
دو دریچه دو نگاه دو پنجره دو رفیق دو همنشین دو حنجره دو مسافر دو مسیر زندگی دو عزیز دو همدم همیشگی با هم از غروب و سایه رد شدیم قصه ی عاشقی رو بلد شدیم فکر می کردیم آخر قصه اینه جز خدا هیشکی ما رو نمی بینه دو غریبه دو تا قلبه در به در دو تا دلواپس این چشمای تر دو تا اسم دو خاطره دو نقطه چین دو تا دور افتاده ی تنها...
-
هق هق
سهشنبه 26 مردادماه سال 1389 23:01
این نام بسیاری از پست های من بود این بار من پشیمانم. بسیار پشیمانم. سخت ... سخت... سخت، سخت است دوست را برنجانی و بنشینی و وقتی که دیگر خیلی دیر است دو دستی بر سر خویش بکوبی
-
چه اشتباه شاخداری
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 23:59
-
تصمیم کبری
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 23:21
یه دختری هست که من خر شدم و می خوام بگیرمش... یه دختری که اول می خوام خیلی بدبینانه تمام شخصیتشو ببرم زیر سوال... بعد بعد خوبی ها... دیدن شخصیتش با یه دید خوشبینانه... و حالا... تصمیم کبری
-
بسم الله
یکشنبه 24 مردادماه سال 1389 23:09
از گذشته مختصر می گذرم: چند سال پیش وقتی دلم رودست خورد ، از سر تنهایی کلنگ وبلاگی را زدم و سفره ی دل و دین و زندگی ام را پیچیدم و آنجا کاشتم ، ... طولی نکشید که آه دلم جوانه زد و میوه ی قلمم گل کرد و وبلاگم را دیدم در میان جنگلی پر از گل و دلزاد... چند سال زحمت، هر روز و هر شب پست و دل نوشت... هر روز بیش از هزار...